به گزارش پایگاه خبری استانسازان؛ مدت زیادی از تقسیم کشور به 5 منطقه نمیگذرد، افرادی که در ساختار وزارت کشور و استانداریها فعالیت میکنند حتما در خاطر دارند که در دولت گذشته و دولتهای گذشته، تغییراتی غیر ساختاری در ادارۀ جغرافیایی استانها شکل گرفت که اگر چه در تئوری بسیار خوب بود، اما در اجرا، به دلایل فراوانی از جمله منافع استانی، تمایلات فردی استانداران و بدنۀ استانداریها، تفاوت در شهامت و شجاعت تصمیمگیری استانداران و ... نتیجۀ مطلوبی نگرفت.
چرا تقسیمبندی؟
اما چرا این نوع تقسیمبندیها شکل میگیرد و چرا چنین ستادهایی تشکیل میشود؟ همه بر این واقفیم که تغییر در جغرافیای استانها کار سادهای نیست، به بیان دیگر، برهم زدن تقسیمات کشوری یا ایجاد تغییر در ساختار تقسیمات کشوری به هماهنگی سه قوا و ... نیاز دارد، بنابراین، دولت به عنوان قوه مجریه برای اینکه بتواند مشکلات یا ظرفیتهای منطقهای را حل یا گسترش دهد باید در یک ساختار فرا اداری نمایندگان عالی خود در استانها را کنار هم جمع کند و به تصمیم واحدی درباره مشکل یا ظرفیت برسد.
تفاوت در توانمندی فردی استانداران تا اینجای کار که اتفاق بسیار خوب و مبارکی است، اما باید دید در اجرا چه اتفاقاتی برای این تقسیمات رخ میدهد! اولین اشکالی که در این مدل تقسیمبندیها رخ مینمایاند تفاوت در توانمندیهای فردی استانداران است! از آنجایی که هر استانی با استان دیگر قابلیتها و توانمندیهایش متفاوت است، استانداران هم با هم در توانمندی متفاوت هستند، نمیشود ادعا کرد که تمام استانداران این دولت یا دولتهای قبلی با هم برابر هستند، همین برابر نبودن، باعث میشود در چانهزنیها (و گاه زیادهخواهیهای برخی استانها از مسیر استانداران) میزان منافع استان در این ستاد یا ستادهای دیگر بالا و پایین شود! اگر این اتفاق بیافتد، بحرانهای بعدی شکل میگیرد، نمایندگان مجلس وارد موضوع میشوند، وقتی نمایندگان وارد میشوند، پای وزیر کشور هم برای ارائه برخی توضیحات در مجلس باز میشود و سؤال پشت سؤال و بعد هم احتمال استیضاح! بنابراین ستادهایی که باید باعث «همگرایی» میشد، اسباب «واگرایی» را مهیا میکنند!
تفاوت در ظرفیتهای استانها و مشکلات متنوع یکی دیگر از کارهایی که این ستادها و تقسیمبندیها قرار است آن را به سامان برسانند، هماهنگی منطقهای (چند استان) برای رسیدن به سطحی و درجهای از توسعه و رشد و سایر شاخصهای اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و ... است. مثلا شش استان زاگرسنشین که در این ستاد حضور دارند که عبارتند از چهارمحال و بختیاری، کردستان، کرمانشاه، ایلام، لرستان و کهگیلویه و بویر احمد باید از ظرفیتهای هم برای رفع محرومیت، توانمندسازی مردم، توسعه پایدار و ... استفاده کنند، همچنین بتوانند خود را به استاندارد سایر استانها برسانند، این اتفاق بسیار خوبی است اما آیا کرمانشاه و کردستان، کردستان و لرستان، چهارمحال و بختیاری و کهگیلویه و بویراحمد برای تأمین منافع در باطن نه ظاهر دور یک میز مینشینند؟ استانداران هر کدام از این استانها بر اساس وظیفه ذاتی، آیا اول به فکر استان خودشان خواهند بود یا برای توسعه منطقه حاضرند از برخی خواستهها عقب بروند؟ اگر آنها هم بخواهند به خاطر موضوعات ملی به صورت مقطعی عقب بروند آیا فشارهای داخل استان، نمایندگان مجلس، علما و ائمه جمعه، افکار عمومی و ... میگذارند این اتفاقات رقم بخورد؟!
کجا رفت تقسیمبندی کشور به 5 منطقه؟ در دولت قبل و دولتهای قبلتر کشور برای اداره بهتر به مناطقی تقسیم شده بود. آخرین تقسیمبندی هم در دولت گذشته اتفاق افتاد. منطقه یک در این تقسیمبندی، استانهای «قم، قزوین، تهران، البرز، سمنان، مازندران و گلستان» بودند، منطقه 2 «فارس، چهارمحال و بختیاری، اصفهان، بوشهر، هرمزگان و كهگیلویه و بویراحمد»، منطقه 3 «آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، اردبیل، زنجان، گیلان و کردستان» منطقه 4 «ایلام، خوزستان، کرمانشاه، لرستان، مرکزی و همدان» منطقه 5 «خراسان شمالی، خراسان رضوی، خراسان جنوبی، سیستان و بلوچستان، کرمان، یزد». این تقسیمبندی به چه سرانجامی رسید؟ خروجیهای این تقسیمبندی چه شد؟ کدام استانداران دولت گذشته ارزیابی مطلوبی از برگزاری این جلسات دارند؟ و سؤالهای بسیار دیگری که میشود در این مورد پرسید!
«ستاد استانهای زاگرسنشین» در عمل تشکیل «ستاد استانهای زاگرسنشین» در «نظر»خوب است، اما از آنجایی که در حافظه تاریخی این کشور و افکار عمومی نهان و پیداست که «به عمل کار برآید به سخندانی نیست» اغلب مردم فقط خروجی را میبینند. ستاد استانهای زاگرسنشین در گام نخست و در افکار عمومی این چند استان اول باید اعلام کند که چه برنامهای برای این ستاد تعریف شده است، این برنامه باید بهدور از هر گونه کلیگویی باشد، باید حتما مصادیق مورد اشاره قرار گرفته باشند، در طول ماه باید پیشرفت فعالیتها به مردم گزارش شود؛ اگر در مسیر با خللی مواجه میشوند حتما گزارش به مردم ارائه شود، در این صورت است که مردم به این ستاد اعتماد میکنند؛ وگرنه جلسات و دستورالعملها و تفاهمنامهها و ... بسیار پیش از این صادر شده و صادر خواهد شد. بنابراین تشکیل این ستاد و ستادهای مشابه، در صورتی میتواند تأثیرگذار باشد که اولاً ارادۀ قوی رئیسجمهوری و وزیر کشور بر انجام آن باشد، دوم اینکه سایر وزرا هم نگاه مثبت داشته باشند و برخی اختیارات را تفویض کنند. در این صورت اتفاق خوب رخ خواهد داد.